همی میردت عیسی از لاغری
تو در بند آنی که خر پروری
این بیت جناب سعدی، یکی از محبوبترین بیتهای من است. و با افسوس بسیار البته، مانند بسیاری از حرفهای حساب دیگر، هزاران فرسنگ با آن فاصله دارم. دور دور
جسم ما قرار بوده، مرکب روح ما باشد. پس عاقلانه این بود که رسیدگی به آن، در حد تعادل برای همین منظور باشد و به آن اندازه که مرکبی باشد راهوار و سالم و سرحال؛ تا روح بتواند خوب حرکتکند. همین
اما معمولا این طوری است که تقریبا همهی فکر و ذکر و وقت و سرمایههای مادی و معنوی ما، صرف پروارکردن این مرکب میشود، و روح نگون بخت، روز به روز نحیفتر میشود و در آستانهی مردن
یک وقت نگاه میکنیم و میبینم روحی و جانی داریم با بهرههایی خیلی کم از هر فضیلتی و با حداقل چشمنوازی و رشد و زیبایی، اگر که زشت و مردنی نشدهباشد. و در مقابل جسمی پروار و در ناز و نعمت
دور باد این روزها
و تعادل و تعادل و تعادل و نگاه بیشتر به عیسای روح بیش باد
و دو البتهی مهم
یک اینکه این نقطهی تعادل کجا است؟ این پاسخ سخت، کار عقل است. هر چه ما عاقلتر، میزانتر. عقل بیش باد
و دو اینکه، مانند همیشه، آنکه بیش از همه محتاج تذکر است، خود ما هستیم و نه دیگران. گرچه ما بیشتر مشغول مراقبت و بهراه آوردن دیگران هستیم. این خود مراقبتی هم بیش باد
همی میردت عیسی از لاغری
تو در بند آنی که خر پروری
پینوشت: عکسها هم یکی روستای قلات شیراز است، اردیبهشت امسال و دیگری هم مرداد سه سال قبل، دامنهی سبلان در سرعین
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
0 دیدگاه برای این پست ثبت شده است.
موقتا امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد