در ایوان کوچک کلینیک، از روز اول تأسیس، درختچهی یاس رازقی کوچکی بود که هر بهار، با گلهای یاس زیبا و لطیف و پر از رایحهی خوش، با خود نشاط و شادابی میآورد
در زمستانی که گذشت، سرما و برف و حتما مراقبت ناکافی و نامناسب ما، این درختچه را خشکاند. خشک خشک. و در شروع بهار هم هیچ نشانی از حیات در آن دیدهنشد
و تصمیم بر آن شد که از آنجا برداشتهشود و دور انداختهشود و جایگزین شود
کارهای زیاد و وقت کم، این تصمیم را عقب انداخت، تا …
در روزهای پایانی اردیبهشتماه، در ناباوری، این یاسهای زیبا، دوباره از درختچهای که خشک خشک بود، رویید
با این همه زیبایی و لطافت و رایحهی خوش و دلبری
بسیار خاطرهها و داستانهایش را دیدهایم و شنیدهایم و حتما در خود نیز این معجزه را حس کردهایم و … کاش باور کنیم و باور کنیم که
جان و روح آدمی نیز اینچنین است
آن وقت که فکر میکنیم که کار، تمام است؛ جان و روحمان خسته است و کم آورده و شکست خورده و مرده است و امیدی به روزهای خوبش نیست، یادمان باشد و باور کنیم که، همانطورکه در بهار، گیاه مرده، زنده میشود و شاداب و دلبر و چشمنوار، جانهای مرده هم میتوانند زندهشوند و شاداب و پرامید و امیدبخش و دلبر … و خود و دیگران را نیز، نور و شادی ببخشند و رشد بدهند
این همیشه امکان زندهشدن را باور کنیم
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
0 دیدگاه برای این پست ثبت شده است.
موقتا امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد