۲۳ خرداد ۱۴۰۳
بدون دیدگاه

پنج‌شنبه، سی‌ام فروردین‌ماه. سومین برنامه‌ی رزیدنتی‌ از سری اچ اند اچ آکادمی، در اصفهان زیبا، با دستیاران عزیز گروه‌های داخلی و قلب، در کنار دوست و همکار عزیز، دکتر علیرضا نعمت‌اللهی
و سه ساعت بحث و گفتگوی کارگاهی، و انرژی گرفتن از این همه نشاط و سرزندگی و شوق دانستن و پیشرفت، که هنوز در همکاران جوان و فراگیر هست. و البته حتما در درون، پر از نگرانی‌ها و ابهام‌ها و غصه‌ها، نسبت به آینده‌ی زندگی حرفه‌ای و کاری و شخصی
به‌قول شاعری «زاینده بود» هم در آن روز باز همان «زاینده‌ رود» بود
در پایان جلسه به همکاران جوان‌تر گفتم که
در کنار همه‌ی مشکلات و غصه‌ها و بن‌بست‌ها، یادمان باشد که
این عمر ما است و فرصت‌های ما که می‌گذرد
به‌سرعت … واقعا مانند چشم بر هم زدن
و از حافظ برایشان خواندم که
ای نور چشم من
سخنی هست
گوش کن
تا ساغرت پر است
بنوشان
و
نوش کن
گاه البته این حرف، از زبان یکی برای دیگری، ممکن است بلند شدن نفس از جای گرم باشد
چرا که بی‌تردید مشکلات آدم‌ها با هم خیلی فرق دارد
و کار، بعضی وقت‌ها خیلی سخت می‌شود
اما یادمان باشد که
به‌هرحال این عمر ما است و فرصت‌های ما که می‌گذرد
باید به غم غلبه کرد و حرکتی کرد و لذت زیستن درست را به خود و دیگران چشاند
اگر غم لشکر انگیزد
که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و
بنیانش براندازیم

دیدگاه خود را ثبت نمایید.
0 دیدگاه برای این پست ثبت شده است.

موقتا امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد