رفتنش ناگهانی بوده و بدون بیماری طولانی قبلی، ناباوری و افسوس و حسرت ما هم حتما بیشتر بوده
که چه حیف شد. چرا این طور شد. چقدر باور نمیکنم که دیگر نیست. چقدر کوتاه بود. چقدر هنوز برنامهها و زندگی نکرده داشت. چقدر روزهای خوب و دیدارهای شیرین و خاطرات مشترک میتوانست بین ما رقمبخورد
و اگر کمی با دقت به این حس ناباوری و افسوس خود نگاهکنیم، می بینیم که در زمینهی آن، این پیش فرض پررنگ وجود دارد که این اتفاق، برای ما امکان نداشت و ندارد. حداقل این قدر سریع و ناباورانه. نه اینکه روی کاغذ و بر زبان باور نداشتهباشیم. نه. در دل و در عمل باور نداریم
و آنچه را همه کاملا روشن و بدون هیچ شک باور داریم که
رفتن برای ما هم هست. بیانکه بدانیم چه روزی و کجا
اگر واقعا هم در هر روزمان و پیش چشمانمان باور داشتیم، حتما جور دیگری بودیم
ولی ما واقعا و بدون تعارف، انگار که قرارمان با خودمان این است که ما هستیم و مرگ مال همسایه است
و
این بیت صائب چقدر چقدر تکاندهند و زیبا و کوتاه و گویا است
بر دوستان رفته چه افسوس میخوریم ….
ما خود مگر قرار اقامت نهادهایم
پینوشت
مصراع دوم البته اینطور هم آمدهاست
با خود اگر قرار اقامت نداهایم
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
0 دیدگاه برای این پست ثبت شده است.
موقتا امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد