من فکر میکنم ما شبیبه آدمهایی هستیم که در یک زلزلهی بزرگ و ترسناک، زیر آوار ماندهایم. با گرفتاریهایی بسیار. و بی هیچ امیدی به آنها که قرار است بیرون از آوار کاریکنند، و فقط صدای رفت و آمدشان میآید و صدای ادعاهایشان، بیهیچ اقدامی مؤثر و ما در زیر این آوار، ترکیب ترسناکی را تجربه میکنیم از حس غم، حس خشم و حس بلاتکلیفی و سایهی شوم ناامیدی از بیرون آمدن و زندهماندن و سالمماندن مدام بالای سر ما است
اما در زیر آوار، چارهای هم نیست جز جنگیدن با حس ناامیدی که اگر غلبهکرد، کار تمام است؛ و در کنار امید، چارهای نیست جز اینکه ببینیم چه کاری از دستمان بر میآید و هر قدر میتوانیم هوای همدیگر را داشتهباشیم و چارهای نیست جز اینکه فکر و توانمان را صد چندانکنیم و هر قدر میتوانیم طرحی نو در اندازیم
سهم ما ممکن است همین امید باشد و تلاش در روزهای سخت و زیر آوار، و ممکن است دیدن روزهایی روشن و شاد بیرون از آوار نیز باشد
تلاشکنیم بهترین خود در هر روز باشیم که همین، سرشار است از آرامش و خوشبختی درون
پینوشت
تصاویر پست، بخشی از عکسهایی است که در این حدود شش ماه گذشتهگرفتهبودم، از طبیعتی که فارغ از غوغای درون ما، مثل همیشه رخنمایی میکرد و در آن روزها مانند هنوز، حال خوبی برای استوری کردنشان مانند قبل نداشتم. و حالا بخشی از آنها را در این آغاز سال جدید، بهعنوان تصاویر این پست آوردم، به امید روزهایی که در سایهی خرد و دیگردوستی و اخلاق، زیباییهای طبیعت همراه باشد با حال خوب و شادی و نشاط و روشنی و کامیابی فراگیر
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
0 دیدگاه برای این پست ثبت شده است.